و امروز یه گردش کوچیک :/ رفتیم با خونواده :) بنظرم قبل استارت خیلی خوبه .
منتظرم ساعت 8 شه بچم کشیکش تموم شه بعد شام بیاد خونه ی ما دیگه نمیدونم بعدازاین کی یه دل سیر میتونیم کنارهم باشیم :)
فردا صب یه تایم باید بیدار شیم من شروع کنم درسمو بخونم اون بره بیمارستان کشیک! :) 
اینم از زندگی دوست داشتنی ما
خب دیگه هندیش نکنم 

بابام به مستر گفته با میم.الف درمورد پیراپزشکی و اینکه امسال بره دانشگاه حرف نزن ! مسترهم گفته خودش واسم مهمه نه رشتش مهم نه دانشگاهش ! ولی چشم چیزی نمیگم :)
جیگر منه اصلا 

خب دیگه برم یه چایی دم کنم با مامان خانومی بخوریم و تی وی ببینیم چایی با رولت میچسبه☕

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها